ادبیات معاصر ادبیات ما هویت ما است، پس در حفظ آن بکوشیم درباره وبلاگ ![]() این وبلاگ صرفاً در جهت آشنایی تمامی پارسی زبانان با ادبیات معاصر خود ایجاد گردیده تا به نوعی نسل حاضر را با بزرگان عصر خویش آشنا نماید، متاسفانه در دنیای بزرگ مجازی کمتر وبلاگی را مشاهده مینماییم که بطور اختصاصی به تمامی نویسندگان عصر حاضر بپردازد و این خلاء مجازی باعث شده تا جوانان این سرزمین از ادبیات خود فاصله گرفته و کمکم این ثروت جاویدان رو به زوال و نابودی گرایش یابد، امید است با یاری شما دوستان بار دیگر شاهد رونق این میراث گرانبها در بین نسل حاضر گردیم مدیر وبلاگ : pc7a نویسندگان ![]() فروغ در روز هشتم دی ماه در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانیتبار به دنیا آمد. فروغ فرزند چهارم توران وزیری تبار و سرهنگ محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او میتوان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد. سرودن اولین شعر
ازدواج با پرویز شاپور
نامههای فروغ فرخزاد به
پرویز شاپور را نه تنها به خاطر اینکه از طرف فروغ نوشته شدهاند خواندنی
است بلکه اینها نامههای گذشته است اینها حرفهایی است که در گذشته مطرح
بوده ولی … کمی که فکر میکنیم …. کمی که مقایسه میکنیم میبینیم با
حرفهایی که امروزه در جامعهی ما گفته میشود چندان فرقی ندارد و در برخی
موارد اصلا فرق ندارد … بحث تلخ و شیرین مهریه در نامههای قبل از ازدواج!
که پنداری قیمتی است برای انسانها! دلتنگیهایی که از سوی پدران و مادران
برای فرزندان ایجاد میشود و تنها دلیل آن تفاوت نگرشی است که دو طرف به
زندگی دارند و این تنها با گذشت زمان و اختلاف زمان ایجاد میشود! سفر به ایتالیا
آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی فروغ
در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر میکند. سال بعد در دومین
جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت میکند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند
فیلم را به او پیشنهاد میدهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش میشوند.
پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب
تحسین گستردهای را برانگیخت. باز در همین سال از چهار کشور
آلمان و سوئد و انگلستان و فرانسه به فروغ پیشنهاد شد که اجازه دهد اشعارش
را ترجمه و چاپ کنند …. فروغ دیگر فقط مال ما نبود. جهانی او را میطلبید و
احترام میگذاشت. روحیه و شخصیت راستین فروغ را میباید از شعرهایش شناخت. آنانکه او را
از نزدیک میشناختند میگویند: یکی از دوستانش میگفت: آخرین شعری که از او به چاپ رسید، به نام (چرا توقف کنم )؟
نوع مطلب : فروغ فرخزاد، زندگی نامه، برچسب ها : زندگی نامه فروغ فرخزاد، فروغ فرخزاد، زندگی نامه فروغ، فروغ، لینک های مرتبط : ادبیات معاصر، انسانم آرزوست...، ![]() (تولد:۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریه ۱۹۰۳ در تهران، مرگ: (خودکشی با گاز) ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ برابر با ۹ آوریل ۱۹۵۱ در آپارتمان اجارهای مکرر، خیابان شامپیونه، پاریس). نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است. هدایت از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود. بسیاری از محققان، رمانِ «بوف کور» او را، مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانستهاند. هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگانی بزرگ را نظیر ژان پل سارتر، فرانتس کافکا و آنتون چخوف نیز ترجمه کردهاست. حجم آثار و مقالات نوشته شده دربارهٔ نوشتهها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت بیانگر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران است. صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان پرلاشز، قطعه ۸۵، در پاریس واقع است. زندگینامهاز کودکی تا آغاز جوانی صادق هدایت در سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۲۸۱ برابر با ۱۷ فوریه ۱۹۰۳ در تهران متولد شد. پدرش هدایت قلیخان (اعتضاد الملک، فرزند نیرالملک وزیر علوم، در دوره ناصرالدین شاه) و نام مادرش زیور الملک (دختر عموی هدایتقلیخان، دختر حسینقلی مخبرالدوله) میباشد. جدّ اعلای صادق رضاقلیخان هدایت از رجال معروف عصر ناصری و صاحب کتابهایی چون مجمع الفصحا و اجمل التواریخ بود. صادق کوچکترین فرزند خانواده بود و سه برادر و سه خواهر بزرگتر از خود داشت. (از برادرانش محمود خان، قاضی دیوان عالی کشور بود که در زمان نخست وزیری سپهبد رزم آرا، سمت معاون نخست وزیری را داشت. عیسی خان، سرلشگر و از رؤسای سابق دانشکده افسری بود. هر دو برادر در هنر و ادبیات دستی داشتند). صادق هدایت در سال ۱۲۸۷ تحصیلات ابتدایی را در سن ۶ سالگی در مدرسهٔ علمیهٔ تهران آغاز نمود. در سال ۱۲۹۳ روزنامه دیواری ندای اموات را در مدرسه انتشار داد و دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز نمود. ولی در سال ۱۲۹۵ به خاطر بیماری چشمدرد مدرسه را ترک کرد و در سال ۱۲۹۶ در مدرسهٔ سنلویی که مدرسهٔ فرانسویها بود، به تحصیل پرداخت. به گفتهٔ خود هدایت اولین آشناییاش با ادبیّات جهانی در این مدرسه بود و به کشیش آن مدرسه درس فارسی میداد و کشیش هم او را با ادبیّات جهانی آشنا میکرد. در همین مدرسه صادق به علوم خفیه و متافیزیک علاقه پیدا کرد. این علاقه بعدها هم ادامه پیدا کرد و هدایت نوشتارهایی در این مورد انتشار داد. در همین سال صادق اولین مقالهٔ خود را در روزنامهٔ هفتگی (به مدیریت نصراله فلسفی) به چاپ رساند و بعنوان جایزه سه ماه اشتراک مجانی دریافت نمود. همچنین همکاریهایی با مجله ترقی داشت. صادق در همین دوران گیاهخوار شده بود و به اصرار و پند بستگانش مبنی بر ترک آن وقعی نمینهاد. در سال ۱۳۰۳، در حالی که هنوز مشغول تحصیل در مقطع متوسطه بود دو کتاب کوچک انتشار داد: «انسان و حیوان» که راجع به مهربانی با حیوانات و فواید گیاهخواری است و تصحیحی از رباعیات خیام با نام «رباعیات خیام» (با کتاب «ترانههای خیام» اشتباه نشود) به همراه مقدمهای مفصّل. در همین سال بود که صادق داستان «شرح حال یک الاغ هنگام مرگ» را در مجلهٔ وفا، سال دوم، شماره ۶-۵ منتشر کرد. گیاهخواریصادق هدایت در جوانی گیاهخوار شد و کتابی در فواید گیاهخواری نیز نوشت. او تا پایان عمر گیاهخوار باقیماند. بزرگ علوی در این باره مینویسد: «یک بار دیدم که در کافه لالهزار یک نان گوشتی را که به زبان روسی بولکی میگفتند، به این قصد که لای آن شیرینی است، گاز زد و ناگهان چشمهایش سرخ شد، عرق به پیشانیاش نشست و داشت قی میکرد که دستمالی از جیبش بیرون آورد و لقمه نجویده را در آن تف کرد.»عزیمت به اروپاهدایت در ۱۳۰۳ از مدرسه سن لویی فارق التحصیل گشت و در همین سال بود که با تقی رضوی آشنا شد. در سال ۱۳۰۵ با اوّلین گروه دانشآموزان اعزامی به خارج راهی بلژیک شد و در رشتهٔ مهندسی به تحصیل پرداخت. در همین سال داستان «مرگ» را در مجلههٔ ایرانشهر شمارهٔ ۱۱، که در آلمان منتشر میشد به چاپ رسانید و مقالهای به فرانسوی به نام «جادوگری در ایران» در مجلهٔ لهویل دلیس، شماره ۷۹ نوشت. هدایت از وضع تحصیل و رشتهاش در بلژیک راضی نبود و مترصد بود که خود را به فرانسه و در آنجا به پاریس که آن زمان مرکز تمدن غرب بود برساند. سر انجام در ۱۳۰۶ پس از تغییر رشته و دوندگی فراوان به پاریس منتقل شد. در همین سال نسخهٔ کاملتری از کتاب «انسان و حیوان» با نام «فواید گیاهخواری» با مقدمهٔ حسین کاظمزادهٔ ایرانشهر در برلن آلمان به چاپ رساند.خودکشی اول و نخستین داستانهاصادق هدایت در سال ۱۳۰۷ اقدام به خودکشی در رودخانه مارن (فرانسه) کرد، لیکن یک قایق ماهیگیری او را نجات داد. در همین دوران در پاریس با دختری به نام ترز دوست بود. صادق در مورد خودکشیاش به برادرش محمود مینویسد: «یک دیوانگی کردم به خیر گذشت.» ادعا شدهاست که راجع به خودکشی نخستش توضیحی به هیچکس ندادهاست. اما م. فرزانه سالها بعد از زبان هدایت (سالها بعد از خودکشی اولش) نقل میکند که علت خودکشی مسائل عاطفی بودهاست.نخستین نمونههای داستانهای کوتاه هدایت در همان سال خودکشی نافرجامش صورت گرفت. نمایشنامهٔ «پروین دختر ساسان» و داستان کوتاه «مادلن» را در همین دوران نوشتهاست. پس از آن خودکشی نافرجام نیز داستان معروف «زنده به گور»، «اسیر فرانسوی»، «افسانهٔ آفرینش»، «حاجی آقا»، رسالهٔ طنزآمیز «البعثة الاسلامیه الی بلاد الافرنجیه» را نوشت. بازگشت به تهرانهدایت در سال ۱۳۰۹، بی آنکه تحصیلاتش را به پایان رسانده باشد، به تهران بازگشت و در بانک ملی (در قسمت محاسباتی و دفتر ارسال مرسلات) مشغول به کار شد. لیکن از وضع کارش راضی نبود و در نامهای که به تقی رضوی (که دوستیشان در دوران متوسطه آغاز شده بود) در پاریس نوشتهاست، از حال و روز خود شکایت میکند. دوستی با حسن قائمیان که پس از مرگ هدایت خود را وقف شناساندن او کرد در بانک ملی اتفاق افتاد. در همین سال مجموعه داستان «زندهبهگور» و نمایشنامهٔ «پروین دختر ساسان» را در تهران منتشر کرد. هدایت در این سال با مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی آشنا شده و حلقهٔ دوستیای ایجاد میشود که نامش را گروه ربعه گذاشتند.گروه ربعهدر آن دوران گروهی از ادیبان کهنهکار بودند که به آنها ادبای سبعه میگفتند و به گفتهٔ مجتبی مینوی «هر مجله و کتاب و روزنامهای که به فارسی منتشر میشد از آثار قلم آنها خالی نبود.» این هفت تن که در واقع بیشتر از هفت تن بودند شامل کسانی چون محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی، سعید نفیسی و بدیعالزمان فروزانفر و محمد قزوینی میشدند. گروه ربعه این نام را برای دهنکجی به این افراد (که به نظر ایشان کهنهپرست بودند) انتخاب کردند. گفتوگو و دیدارهای گروه ربعه در رستورانها و کافههای تهران بود از آن جمله کافه قنادی رُزنوار که در حدود سال ۱۳۱۰ پاتوق صادق هدایت و دوستان بهشمار میآمد. بعدها نیز افراد دیگری چون پرویز ناتل خانلری، عبدالحسین نوشین، غلامحسین مینباشیان و نیما یوشیج به گروه ربعه اضافه شدند. این گروه به فعالیتهای ادبی و فرهنگی پرداختند و آثاری چند در این سالها با همکاری همدیگر انتشار دادند. مینوی در بارهٔ این دوران میگوید: «ما با تعصب جنگ میکردیم و برای تحصیل آزادی میکوشیدیم و مرکز دایرهٔ ما صادق هدایت بود.»سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ برای هدایت دورانی پربار محسوب میشود و آثار تحقیقی و داستانی بسیاری انتشار داد. از جمله این آثار میتوان به مجموعه انیران اشاره کرد که شامل سه داستان «فتح اسکندر» از ش. پرتو، «هجوم اعراب» از بزرگ علوی و «حمله مغول» از صادق هدایت میباشد. این کتاب به ذبیح بهروز تقدیم شدهاست. مجموعهٔ داستانهای کوتاه «سایهروشن» (حاوی ۷ داستان)، نمایشنامهٔ «مازیار» با مقدمهٔ مینوی، کتاب مستطاب «وغوغ ساهاب» با همکاری مسعود فرزاد. (این کتاب در سال ۱۳۱۳ به چاپ رسید و در سال ۱۳۱۴ هدایت به خاطر آن به نظمیهٔ تهران احضار شد). مجموعه داستانهای کوتاه سه قطره خون و چندین داستان کوتاه دیگر نظیر «گرداب»، «دون ژوان کرج، «مردی که نفسش را کشت»، «صورتکها»، «چنگال»، «لاله»، «آفرینگان»، «طلب آمرزش»، «محلل»، «مرده خورها»، «عروسک پشت پرده»، چاپ نخست «علویه خانم» و همچنین سفرنامهٔ «اصفهان نصف جهان»، در این دوران به چاپ رسید. در این دوران شور میهندوستی و بیگانهستیزی در بسیاری از آثار وی موج میزند. هدایت و فولکلورصادق هدایت برای اولین بار در ایران اقدام به جمعآوری متلها و داستانهای عامیانه کرد و نوشتار «اوسانه» و کتاب «نیرنگستان» را در این موضوع به چاپ رساند. «اوسانه» مجموعهای از ترانههای عامیانه و قصههای کودکان نظیر: «لچک کوچولوی قرمز»، «آقا موشه»، «شنگول و منگول» و «سنگ صبور» میباشد که در تهران به چاپ رسید. به علاوه طی دو مقاله در مجلهٔ سخن راجع به فولکلور و ادبیات توده مطالبی نوشت که مقالهٔ اول با عنوان «طرح کلی برای کاوش فولکوریک یک منطقه» در شماره ۴ این مجله به چاپ رسید. از همکاریهای دیگر هدایت با مجلات وزین آن زمان، میتوان به انتشار «حکایت بی نتیجه»، «درد دل میرزا یداله» و ترجمههای «تمشک تیغ دار» از آنتون چخوف، «مرداب حبشه» از گاشتن تراو، «کلاغ پیر» از اکساندر لانژکیلاند و «کور و برادرش» از آرتور شیتسلر، همگی در مجلهٔ افسانه دورهٔ سوم، جزوهٔ ۲۸ و انتشار «حکایت با نتیجه» در دورهٔ سوم، جزوهٔ ۳۳ همین مجله اشاره کرد. مجلهٔ موسیقی را هم در این دوران بنا نهاد. همچنین هدایت در کتاب «رباعیات خیام» خود تجدید نظر کرد و آن را مفصلتر با عنوان «ترانههای خیام» و با ۶ تصویر اثر آندره درویش بوسیله نشر روشنایی انتشار داد. سفرنامهای هم راجع به سفرش به گیلان و مازندران با عنوان «روی جادهٔ نمناک» نوشت.سفر به هندوستانهدایت در سال ۱۳۱۵ به همراه شین پرتو به هند رفت و در آپارتمان او اقامت کرد. در هند به فراگیری زبان پهلوی نزد دانشمند پارسی (از پارسیان هند) بهرام گور انکلساریا پرداخت و کارنامهٔ اردشیر پاپکان را در هند از پهلوی به فارسی ترجمه کرد.در طی اقامت خود در بمبئی اثر معروف خود بوف کور راکه در پاریس نوشته بود پس از اندکی تغییرات با دست بر روی کاغذ استنیسل نوشته، به صورت پلیکپی در پنجاه نسخه انتشار داد و برای دوستان خود فرستاد؛ از جمله نسخهای برای مجتبی مینوی که در لندن اقامت داشت و نسخهای برای جمالزاده که آن زمان در ژنو بود. عدهای داستان بوف کور را محصول حال و هوای هند میدانند، لیکن چنانکه از گفتگوهای هدایت و فرزانه بر میآید هدایت کار روی این اثر را از سالها پیش شروع کرده بود به قول هدایت در گلویش گیر کرده بود. در نسخهٔ پلیکپیای که از بوف کور در هند انتشار داد نوشته بود که چاپ اثر در ایران ممنوع است. علاوه بر اینها هدایت دو داستان به زبان فرانسوی در هند به چاپ رساند: "Lunatique" و "Sampingue". بازگشت از هندوستانصادق هدایت در سال ۱۳۱۶ از هند بازگشت و دوباره در بانک ملی مشغول به کار شد. سال بعد از بانک ملی استعفا داده، در وزارت فرهنگ استخدام شد. او تا سال ۱۳۲۰ که متفقین ایران رااشغال کردند به فعالیتهای ادبی پرداخت و چندین داستان و مقاله انتشار داد. کارنامهٔ اردشیر بابکان را در مجلهٔ موسیقی و گجسته ابالیش (ترجمه از متن پهلوی) را جداگانه (در انتشارات ابن سینا) چاپ کرد. با وجود این بوف کور همچنان در ایران منتشر نشده بود.اشغال ایران توسط متفقین و بازشدن فضای سیاسیدر سال ۱۳۲۰ هدایت در دانشکدهٔ هنرهای زیبا با سمت مترجم استخدام شد. با اشغال ایران به دست متفقین و باز شدن فضای سیاسی بوف کور به صورت پاورقی در روزنامهٔ ایران بهصورت سانسورشده به چاپ رسید. در سال ۱۳۲۱ مجموعهٔ سگ ولگرد را انتشار داده، ترجمههایی از شهرستانهای ایران گزارش گمانشکن و یادگار جاماسپ از پهلوی به فارسی صورت داد. بعد از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ و پایان جنگ جهانی دوم انتقادهای اجتماعی صادق هدایت شدت میگیرد. داستان بلند حاجیآقا داستان کوتاه «آب زندگی» و مجموعهٔ ولنگاری که همه مضامین اجتماعی دارند در این دوران به چاپ رسیدند. علاوه بر این فعالیتها هدایت به نوشتن مقالههای نقد ادبی و ترجمهٔ آثاری از کافکا نیز پرداخت و در نشریههای مختلف به چاپ رساند. چند اثر دیگر پهلوی را هم ترجمه کرد. در سال ۱۳۲۴ هدایت سفری به تاشکند داشت و در انجمن فرهنگی ایران و شوروی از او تقدیر شد.در این دوران بسیاری از رفقای هدایت از جمله علوی و عبدالحسین نوشین به حزب توده پیوسته بودند و در مجموع نشست و برخاست وی با تودهایها بیشتر شده بود و حتی مقالاتی در روزنامهٔ مردم که ارگان حزب توده بود با نام مستعار به چاپ رساند. لیکن علیرغم اصرار سردمداران حزب هرگز به حزب توده نپیوست. پایان جنگ و یأس و نومیدیپس از پایان جنگ و پیشآمدن مسائل کردستان وآذربایجان هدایت از تودهایها هم سرخورده شد و بیش از پیش به شرایط بدبین شد. بدبینی او به شرایط در نامههایی که به جمالزاده و شهیدنورایی نوشتهاست، دیده میشود.در سال ۱۳۲۶ به نوشتن توپ مرواری پرداخت اما این اثر تا پس از مرگش به چاپ نرسید. معروفترین نام مستعار او که توپ مرواری هم تحت آن منتشر شد هادی صداقت است. در ۱۳۲۷ مقالهٔ «پیام کافکا» به صورت مقدمهای بر کتاب گروه محکومین نوشتهٔ کافکا و ترجمهٔ حسن قائمیان نوشت. در سال ۱۳۲۹ با همکاری حسن قائمیان داستان «مسخ» کافکا را ترجمه کرد و در مجلهٔ سخن انتشار داد. در ۱۲ آذر همان سال با گرفتن گواهی پزشکی (برای اخذ روادید) و فروختن کتابهایش به فرانسه رفت. در طول اقامت در فرانسه سفری به هامبورگ داشت و نیز سعی کرد به لندن برود که موفق نشد. سرانجام در ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در آپارتمان اجارهایاش در پاریس با گاز خودکشی کرد. او نخستین نویسنده و ادیب ایرانی محسوب میشود که خودکشی کردهاست. وی چند روز قبل از انتحار بسیاری از داستانهای چاپنشدهاش را نابود کرده بود. هدایت را در قبرستان پرلاشز به خاک سپردند. مراسم خاکسپاریاش با حضور عدهای قلیل از ایرانیان و فرانسویان صورت گرفت. شرح حال صادق هدایت به قلم خودش![]() من همان قدر از شرح حال خودم رَم میکنم که در مقابل تبلیغات امریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی میخورد؟ اگر برای استخراج زایچهام است، این مطلب فقط باید طرف توجّه خودم باشد. گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجّمین مشورت کردهام اما پیش بینی آنها هیچ وقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقهٔ خوانندگانست؛ باید اول مراجعه به آراء عمومی آنها کرد چون اگر خودم پیشدستی بکنم مثل این است که برای جزئیات احمقانهٔ زندگیم قدر و قیمتی قایل شده باشم بعلاوه خیلی از جزئیات است که همیشه انسان سعی میکند از دریچهٔ چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و ازین جهت مراجعه به عقیدهٔ خود آنها مناسبتر خواهد بود مثلاً اندازهٔ اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر میداند و پینهدوز سر گذر هم بهتر میداند که کفش من از کدام طرف ساییده میشود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان میاندازد که یابوی پیری را در معرض فروش میگذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزئیاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل میکنند. از این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجستهای در بر ندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشتهام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بودهام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت روبهرو شدهام. در اداراتی که کار کردهام همیشه عضو مبهم و گمنامی بودهام و رؤسایم از من دل خونی داشتهاند به طوری که هر وقت استعفا دادهام با شادی هذیانآوری پذیرفته شدهاست. رویهمرفته موجود وازدهٔ بی مصرف قضاوت محیط دربارهٔ من میباشد و شاید هم حقیقت در همین باشد. خانه صادق هدایتخانه صادق هدایت در استان تهران، شهر تهران، خیابان سعدی، ضلع جنوب شرقی بیمارستان امیر اعلم، خیابان شهید تقوی (خیابان هدایت) پلاک ۱۱، کنار خانه سفیر کبیر دانمارک واقع شدهاست.خانه مورد نظر به دستور پدر صادق هدایت بنا شده و فرم و ساختار بنا به سبک اواخر دوران قاجار بر میگردد. در دههٔ پنجاه دفتر فرح پهلوی به فکر افتاده بود موزه ای برای مرحوم صادق هدایت ترتیب دهد. برای این کار خانهٔ پدری هدایت را خریدند و اشیاء شخصی اش را از بازماندگان هدایت گرفتند که پس از انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ این کار انجام نگرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی ملک مصادره شد و در اختیار دانشگاه علوم پزشکی تهران قرار گرفت. سپس به عنوان مهدکودک کارکنان و بعد به عنوان انبار بیمارستان مورد بهره برداری قرار گرفت. (در حال حاضر در داخل بیمارستان تابلوی کتابخانه بر روی ملک نصب شده اما کاربری کماکان انبار است) سال ۱۳۸۱ برادرزاده هدایت - جهانگیر هدایت - به نوع کاربری این خانه توسط دانشگاه علوم پزشکی اعتراض کرد. ولی با این اعتراض موافقت نشد. هدایت نقاشصادق هدایت نقاشی هم میکرد و برخی طرحهای او موجود است. از جمله آهوئی که در مجموعه آثار هدایت چاپ انتشارات امیرکبیر بر جلد کتابهای او نقش بسته، از زیباترین نقاشیهای اوست. آهوی تنهای هدایت نمادی است از زیبائی مجزون و نجابتی غریب و منزوی.مجموعهای از نقاشیهای صادق هدایت را جهانگیر هدایت، برادرزاده او، با عنوان «آلبوم نقاشیهای هدایت» منتشر کردهاست ![]() کتابشناسینوشتههای هدایت
ترجمههاترجمه از زبان فرانسه
ترجمه از متون پهلوی به زبان فارسی
مقالاتنوع مطلب : صادق هدایت، زندگی نامه، برچسب ها : صادق هدایت، هدایت، زندگی نامه صادق هدایت، زندگی نامه هدایت، لینک های مرتبط : ادبیات معاصر، انسانم آرزوست...، هوشنگ گلشیری (۱۳۱۶ در اصفهان - ۱۶ خرداد ۱۳۷۹ در بیمارستان ایرانمهر تهران) نویسندهٔ معاصر ایرانی و سردبیر مجلهٔ کارنامه بود. وی را بعد از صادق هدایت، تأثیرگذارترین داستاننویس ایرانی دانستهاند.
او با نگارش رمان کوتاه شازده احتجاب در اواخر دههٔ چهل خورشیدی به شهرت فراوانی رسید. این کتاب را یکی از قویترین داستانهای ایرانی خواندهاند.
وی با تشکیل جلسات هفتگی داستانخوانی و نقد داستان از سال ۱۳۶۲ تا پایان عمر خود نسلی از نویسندگان را پرورش داد که در دهه هفتاد خورشیدی به شهرت رسیدند. او همچنین عضو و یکی از موسسان کانون نویسندگان ایران و از بنیانگذاران حلقه ادبی جُنگ اصفهان بود. زندگینامهگلشیری به سال ۱۳۱۶ در اصفهان به دنیا آمد. در کودکی همراه با خانواده به آبادان رفت. خود وی دوران زندگی در آبادان را در شکلگیری شخصیت خود بسیار موثر میدانست. در سال ۱۳۳۸ تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی را در دانشگاه اصفهان آغاز کرد. آشنایی با انجمن ادبی صائب در همین دوره نیز اتفاقی مهم در زندگی او بود. گلشیری کار ادبی را با جمعآوری فولکلور مناطق اصفهان در سال ۱۳۳۹ آغاز کرد. سپس مدتی شعر میسرود. خیلی زود دریافت که در این زمینه استعدادی ندارد، بنابر این سرودن را کنار گذاشت و به نگارش داستان پرداخت.
وی بعد از مدتی همراه با تعدادی از نویسندگان نواندیش جلسات یا حلقهٔ ادبی جُنگ اصفهان را پایهگذاری کرد.
سرانجام گلشیری در سن ۶۱ سالگی بر اثر ابتلا به بیماری مننژیت که نخستین نشانههای آن از پاییز ۱۳۷۸ خورشیدی پدیدار شده بود[۷] در بیمارستان ایرانمهر درگذشت. او را در امامزاده طاهر شهر کرج به خاک سپردند. کارگاه داستانخوانییکی از اقدامات تأثیرگذار و مهم گلشیری تشکیل کارگاههای داستان و پرورش نسل تازهای از نویسندگان ایرانی بود. وی جلسات هفتگی داستانخوانی و نقد داستان را از سال ۱۳۶۲ تا پایان عمر خود در هر شرایطی به صورت مستمر برگزار کرد. وی در سالهایی که کارنامه را منتشر میکرد، جلسات نقد شعر و داستان را در دفتر مجله برگزار میکرد.
در اواسط سال ۱۳۶۲، گلشیری جلسات هفتگی داستانخوانی را که به جلسات پنجشنبهها معروف شد، با شرکت نویسندگان جوان در خانه خود برگزار کرد. این جلسات تا اواخر سال ۱۳۶۷ با حضور نویسندگانی چون یارعلی پورمقدم، محمدرضا صفدری، محمد محمدعلی، آذر نفیسی، عباس معروفی، منصور کوشان، شهریار مندنیپور، منیرو روانیپور، قاضی ربیحاوی، ناصر زراعتی ادامه داشت. فعالیتهادر سال ۱۳۶۸، در اولین سفر به خارج از کشور پس از انقلاب برای سخنرانی و داستانخوانی به هلند (با دعوت سازمان آیدا)، و شهرهای مختلف انگلستان و سوئد رفت. در سال ۱۳۶۹ نیز برای شرکت در جلسات خانهٔ فرهنگهای جهان در برلین به آلمان سفر کرد. در این سفر در شهرهای مختلف آلمان، سوئد، دانمارک و فرانسه سخنرانی و داستانخوانی کرد. در بهار ۱۳۷۱ به آلمان، آمریکا، سوئد، بلژیک و در بهمن ۱۳۷۲ هم به آلمان، هلند، بلژیک سفر کرد. دوران روزنامهنگاریگلشیری همکاری خود را با مطبوعات از جوانی آغاز کرد. وی برخی آثار خود را در نشریاتی مانند پیام نوین، کیهان هفته و فردوسی به چاپ رساند. پس از راهاندازی جنگ اصفهان نیز گلشیری شاخصترین چهره و به گفتهٔ منتقدی سخنگوی پرنفوذ این جریان به شمار میرفت. پس از انقلاب نیز گلشیری فعالیت روزنامهنگاری را ادامه داد. گلشیری از اواخر سال ۱۳۶۴، با همکاری با مجلهُ آدینه از اولین شمارهُ آن، و پس از آن، دنیای سخن، و پذیرش مسئولیت صفحات ادبی مفید برای ده شماره دور تازهای از کار مطبوعاتی خود را آغاز کرد. سردبیری ارغوان که فقط یک شماره منتشر شد (خرداد ۱۳۷۰)، و سردبیری و همکاری باچند شمارهُ نخست فصلنامهُ زنده رود (۱۳۷۱ تا ۱۳۷۲) ادامهُ فعالیتهای مطبوعاتی او تا پیش از سردبیری کارنامه بود. سردبیری ماهنامهٔ ادبی کارنامه را در تابستان ۱۳۷۷ بر عهده گرفت و نخستین شماره آن را در دی ماه همین سال منتشر کرد. این مجله در حقیقت پایگاهی بود برای نویسندگانی که در دههٔ پیشین امکان انتشار آثار خود را نداشتند. در این دوره، جلسات بررسی شعر و داستان نیز به همت او در دفتر کارنامه برگزار میشد. یازدهمین شماره کارنامه به سردبیری او پس از مرگش در خرداد ۱۳۷۹ منتشر شد. نوع مطلب : زندگی نامه، هوشنگ گلشیری، برچسب ها : هوشنگ گلشیری، زندگی نامه هوشنگ گلشیری، گلشیری، زندگی نامه گلشیری، لینک های مرتبط : ادبیات معاصر، انسانم آرزوست...، احمد شاملو (زادۀ ۲۱ آذر ۱۳۰۴؛ ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵، در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفیعلیشاه - در تهران، درگذشتۀ ۲ مرداد ۱۳۷۹؛ ۲۴ ژوئیه ۲۰۰۰ در شهرک دهکده، فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگنویس، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم ایرانی و از مؤسسان و دبیران کانون نویسندگان ایران در قبل و بعد از انقلاب بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع شده است. در دورهای از جوانی شعرهای خود را با تخلص الف. بامداد و الف.صبح منتشر میکرد. سرودن شعرهای آزادیخواهانه و ضد استبدادی، عنوان شاعر آزادی ایران را برای او به ارمغان آورده است.
شهرت اصلی شاملو به خاطر سرایش شعر است که شامل گونههای مختلف شعر نو و برخی قالبهای کهن نظیر قصیده و نیز ترانههای عامیانه میشود. شاملو در سال 1326 با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نو (که بعدها شعر نیمایی هم نامیده شد) روی آورد، اما برای نخستین بار در شعر تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن که در سال ۱۳۲۹ با نام شعر سفید غفران منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. از این سبک به شعر سپید یا شعر منثور یا شعر شاملویی یاد کردهاند. تنی چند از منتقدان ادبی او را موفقترین شاعر در سرودن شعر سپید میدانند.
شاملو علاوه بر شعر، فعالیتهای مطبوعاتی، کارهای تحقیق و ترجمۀ شناختهشدهای دارد. مجموعۀ کتاب کوچۀ او بزرگترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامیانه مردم ایران( با تمرکز بر فرهنگ تهران) میباشد. آثار وی به زبانهای: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی ترجمه شدهاست. تولد و سالهای پیش از جوانیاحمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت که تبار او به گفتهٔ احمد شاملو در شعر من بامدادم سرانجام... از مجموعهٔ مدایح بیصله به اهالی کابل بازمیگردد. مادرش کوکب عراقی شاملو، از مهاجران قفقازی بود که طی انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه، به همراه خانوادهاش به ایران کوچاندهشدهبود. دورهٔ کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش رضا شاه بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت میرفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (به همین دلیل شناسنامهٔ او در شهر رشت گرفته شدهاست و محل تولد در شناسنامه، رشت نوشته شدهاست.) دوران دبستان را در شهرهای خاش، زاهدان و مشهد و بیرجند گذراند و از دوازده سیزده سالگی شروع به ضبط لغات متداول عوام (که در فرهنگهای رسمی ثبت نمیشود) کرد.
دوره دبیرستان را در بیرجند، مشهد، گرگان و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را مدتی در دبیرستان ایرانشهر و مدتی در دبیرستان فیروز بهرام تهران خواند و به شوق آموختن دستور زبان آلمانی در مقطع اول هنرستان صنعتی ایران و آلمان ثبتنام کرد. دوران فعالیت سیاسی و زنداندر اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندرمری به گرگان و ترکمنصحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در بحبوحۀ جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به خاک ایران، در فعالیتهای سیاسی علیه متفقین در شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر و به بازداشتگاه سیاسی شهربانی و از آنجا به زندان شوروی در رشت منتقل شد. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه (ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشهوری و فرقۀ دموکرات آذربایجان همراه پدرش دستگیر شد و تا کسب تکلیف از مقامات بالاتر دو ساعت مقابل جوخه آتش قرار گرفت. سرانجام آزاد شد و به تهران بازگشت. او برای همیشه ترک تحصیل کرد و در یک کتابفروشی مشغول به کار شد. ازدواج اول و چاپ نخستین مجموعهٔ شعر و آشنایی با نیماشاملو در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرفالملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام آهنگهای فراموش شده به چاپ رسید. مدتی بعد با نیما دیدار کرد و تحت تأثیر آشنایی با او و به قصد معرفی شعر او، دست به انتشار مجلات کوچک مقطعی (چون سخن نو، هنر نو (ساعت ۴ بعد از ظهر)، روزنه، راد، آهنگ صبح و ... زد. در سال ۱۳۳۰ شعر بلند ۲۳ و مجموعه اشعار قطع نامه را به چاپ رساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده داشت. دستگیری و زنداندر سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق و با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه شعر آهنها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده میشود و با یورش مأموران به خانه او ترجمهٔ طلا در لجن اثر زیگموند موریس و بخش عمدهٔ کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریوکایی با تعدادی داستان کوتاه نوشتهٔ خودش و کتابها و یادداشتهای کتاب کوچه از میان میرود و با دستگیری مرتضی کیوان نسخههای یگانهای از نوشتههایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بیآفتاب توسط پلیس ضبط میشود که دیگر هرگز به دست نمیآید. او موفق به فرار میشود اما پس از چند روز فرار از دست مأموران در چاپخانهٔ روزنامۀ اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده میشود. در زندان علاوه بر شعر، به بررسی شاهنامه میپردازد و دست به نگارش پیشنویس دستور زبان فارسی میزند و قصهٔ بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن مینویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین میرود. مرتضی کیوان به همراه ۹ افسر سازمان نظامی اعدام میشود و او در زمستان ۱۳۳۳ پس از تحمل یک سال حبس، از زندان آزاد میشود. ازدواج دوم و تثبیت جایگاه شعریدر سال ۱۳۳۶ با انتشار مجموعۀ اشعار هوای تازه، شاملو خود را به عنوان شاعری برجسته تثبیت میکند. این مجموعه شامل فرمها و تجربههایی متفاوت در قالب شعر نو است. در سال ۱۳۳۶ مجموعهای از رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام و باباطاهر را منتشر میکند. در ۱۳۳۶ با طوسی حائری ازدواج میکند. پدر شاملو در همین سال فوت میکند. دومین ازدواج شاملو مانند ازدواج اول مدت زیادی دوام نمیآورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا میشود. در سال ۱۳۳۹ مجموعه شعر باغ آینه منتشر میشود. معروفترین ترانههای عامیانۀ معاصر فارسی همچون پریا و دخترای ننه دریا در این دو مجموعه منتشر شدهاست. در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش همه چیز از جمله برگههای تحقیقاتی کتاب کوچه را رها میکند. شروع فعالیتهای سینماییشاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان ( ریتا آتانث سرکیسیان) آشنا میشود. این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطۀ عطفی در زندگی او محسوب میشود. در این سالها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر میبرد[۱۴] و تحت تأثیر این آشنایی شعرهای مجموعۀ آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را میسراید. او دربارۀ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه مینویسم برای اوست و به خاطر او... من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکردهبودم پیدا کردم».
آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج میکنند و شش ماه در ده شیرگاه (مازندران) اقامت میگزینند. شاملو تا آخر عمر در کنار آیدا زندگی میکند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نامهای آیدا در آینه و لحظهها و همیشه را منتشر میکند و سال بعد نیز مجموعهیی به نام آیدا: درخت و خنجر و خاطره! منتشر میشود و در سال 1345 برای سومین بار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه راآغاز میکند و برنامۀ فصههای مادربزرگ را برای بخش برنامههای کودک تلویزیون ملی ایران تهیه میکند.
آیدا شاملو در برخی کارهای احمد شاملو مانند مجموعۀ کتاب کوچه با او همکاری داشت و سرپرست این مجموعه بعد از وی است.
در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفتهنامۀ خوشه را به عهده میگیرد. در سال ۱۳۴۷ شب شعر خوشه را با همکاری دکتر عسکری و با حضور 110 شاعر معاصر، نمایشگاه نقاشی منصوره حسینی، نمایشگاه کاریکاتور اردشیر محصص و تئاتر در درانتظار گودو را با هنرمندی داوود رشیدی، پرویز صیاد و پرویز کاردان برگزار میکند. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک تعطیل میشود، ادامه دارد. در سال ۱۳۴۷ او به عضویت هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران در میآید و کار بر روی غزلیات حافظ و تاریخ دورۀ حافظ را آغاز میکند. نتیجه این تحقیقات بعدها به انتشار حافظ شیراز به روایت احمد شاملو انجامید. شاملو مطالعۀ شعر و تاریخ اجتماعی سیاسی دورۀ حافظ و اصلاح روایت خود از حافظ را تا پایان عمر ادامه داد.
در خرداد ۱۳۵۰ ترجمۀ بازبینی شدۀ رمان پابرهنهها، نوشتۀ زاهاریا استانکو با استقاده و تکیه بر زبان تداولی منتشر شد. در اسفند ۱۳۵۰ شاملو مادرش را از دست داد. در همین سال به فرهنگستان زبان ایران برای تحقیق و تدوینِ کتاب کوچه، دعوت شد و به مدت سه سال به همکاری خود با فرهنگستان ادامه داد سفرهای خارجیشاملو در دهۀ ۱۳۵۰ به فعالیتهای گستردهای در شعر، نویسندگی، روزنامه نگاری (از جمله همکاری با کیهان فرهنگی و آیندگان)، ترجمه، شعرخوانی (از جمله در انجمن فرهنگی گوته و انجمن ایران و آمریکا و فعالیتهای سینمایی (از جمله تهیۀ گفتار برای چند فیلم مستند به دعوت وزارت فرهنگ و هنر) را ادامه میدهد. در دانشگاه صنعتی شریف نیز سه ترم به تدریس مطالعۀ آزمایشگاهی زبان فارسی مشغول میشود در سال ۱۳۵۱ نوارهای صوتی از شعرهای حافظ، مولوی، ابوسعید ابوالخیر با صدای شاملو و موسیقی اسفندیار منفردزاده و فریدون شهبازیان و مجموعهای از آثار نیما با موسیقی احمد پژمان منتشر میشود. مدتی بعد از تحمل دردهای شدید برای معالجۀ آرتروز گردن به پاریس میرود و جراحی میشود. سال بعد، ۱۳۵۲، مجموعه شعر ابراهیم در آتش را به چاپ میرساند و برای چند فیلم مستند (مشهد، اصفهان و تبریز) گفتار متن مینویسد و اجرا میکند. در سال ۱۳۵۴ دانشگاه رم از او دعوت میکند تا در کنگرۀ جهانی نظامی گنجوی شرکت کند و از همین رو با یدالله رویایی عازم ایتالیا میشود. در ۱۳۵۵ انجمن قلم آمریکا و دانشگاه پرینستون از او برای شرکت در گردهمایی ادبیات امروز خاورمیانه و سخنرانی و شعرخوانی دعوت میکنند و او عازم ایالات متحده آمریکا میشود. شاملو در این سفر به سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاههای نیویورک و پرینستون میپردازد. او با شاعران و نویسندگان مشهور جهان همچون یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و کوزمینسکی در این سفر دیدار میکند و پس از سه ماه همراه آیدا به ایران باز میگردد. در همین سال با دعوت دانشگاه بوعلی سینا، برای مدتی به سرپرستی پژوهشکدهٔ آن دانشگاه مشغول میشود. چند ماه بعد، این بار در اعتراض به سیاستهای رژیم شاهنشاهی ایران کشور را به مقصد ایتالیا (رم) ترک میکند و از آنجا به آمریکا میرود و در دانشگاههای هاروارد، و ام آی تی و دانشگاه برکلی به سخنرانی میپردازد. تحقیق روی کتاب کوچه و حافظ شیراز را ادامه میدهد. پیشنهاد دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک را برای همکاری در تدوین کتاب کوچه نمیپذیرد.
در سال ۱۳۵۷، پس از یک سال تلاش بیحاصل برای انتشار هفتهنامه، به امید نشر و فعالیت علیه رژیم شاه به بریتانیا میرود. در لندن ۱۴ شمارۀ نخست هفتهنامۀ ایرانشهر را سردبیری میکند اما در اعتراض به سیاست دوگانۀ مدیران آن در قبال مبارزه با رژیم و مسائل مربوط به ایران استعفا میدهد. مجموعه شعر دشنه در دیس در ایران منتشر میشود. انقلاب و بازگشت به ایرانبا وقوع انقلاب بهمن ۵۷ ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی، شاملو سه هفته پس از پیروزی انقلاب در ۱۱ اسفند به ایران باز میگردد. در همین سال انتشارات مازیار اولین جلد کتاب کوچه را در قطع وزیری منتشر میکند. شاملو به عنوان عضو هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران انتخاب میشود و مقالهها و مصاحبههای متعددی پیرامون تحلیل و آسیبشناسی انقلاب و مسائل روز سیاسی و اجتماعی از او در مجلات و روزنامهها به چاپ میرسد. در سال ۱۳۵۸ هفتهنامۀ کتاب جمعه با سردبیری احمد شاملو و مدیریت عسکری پاشایی منتشر میشود. انتشار این هفتهنامه پس از ۳۶ شماره توقیف میشود. در این سالها مجموعهای از شعرهای سیاسی خود را به نام کاشفان فروتن شوکران - که در آن شعر مرگ نازلی در بزرگداشت وارطان سالاخانیان، مبارز مسیحی ایرانی است - و مجموعههای پریا، ترانۀ شرقی (لورکا)، مسافر کوچولو و یل و اژدها را دکلمه میکند که به صورت نوار صوتی منتشر میشوند.
از ۱۳۶۲ با تغییر فضای سیاسی ایران چاپ آثار شاملو نیز متوقف میشود. در حالی که کار و فعالیت شاملو متوقف نمیشود. نوار کاست سیاه همچون اعماق آفریقای خودم (ترجمۀ شعرهای لنگستون هیوز) و سکوت سرشار از ناگفتههاست (ترجمۀ شعرهای مارگوت بیکل) با موسیقی بابک بیات در انتشارات ابتکار منتشر میشود. شاملو ترجمه و تألیف و سرودن را ادامه میدهد بهویژه روی کتاب کوچه با همکاری همسرش آیدا مستمر کار میکند. ترجمهٔ رمان بلند دن آرام (نوشتۀ میخائیل شولوخوف) را آغاز میکند. چندین گفتوگو از او به چاپ میرسد تا آن که در سال ۱۳۷۲ با کمی بازتر شدن فضای سیاسی ایران آثار شاملو به صورت محدود مجوز نشر میگیرند.
در ۱۳۶۷ به آلمان غربی سفر میکند تا به عنوان میهمانِ مدعوِ دومین کنگرهٔ بینالمللی ادبیات (اینترلیت ۲) با عنوان جهانِ سوم: جهانِ ما در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور شرکت میکند. در این کنگره نویسندگانی از کشورهای مختلف از جمله عزیز نسین، دِرِک والکوت، پدرو شیموزه، لورنا گودیسون و ژوکوندو بِلی حضور داشتند. سخنرانی شاملو با عنوان من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن! به تأثیر فقر و ناآگاهی و خرافه در عدم دستیابی به فرهنگ یکپارچه و متعالی جهانی اختصاص داشت. در ادامۀ این سفر به دعوت خانم روترات هاکرمولر در اتریش، به شعرخوانی و سخنرانی میپردازد و به دعوت انجمن جهانی قلم (Pen) و دانشگاه یوتهبوری به سوئد میرود. به دعوت ایرانیان مقیم سوئد در خانۀ مردم استکهلم شب شعر اجرا میکند و با دعوت هیأت رئیسهٔ انجمن قلم سوئد با آنان نیز ملاقات میکند. مجموعه شعرهای احمد شاملو (دوجلدی) در آلمان غربی منتشر میشود.
در ۱۳۶۹ برای شرکت در جلساتی که به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا (CIRA) در دانشگاه برکلی برگزار شد به عنوان میهمان مدعو به آمریکا سفر میکند. سخنرانیهای او، مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ و حقیقت چقدر آسیبپذیر است که با نام نگرانیهای من منتشر شد، واکنش گستردهای در مطبوعات فارسی زبان داخل و خارج از کشور داشت و مقالات زیادی در نقد سخنرانیهای شاملو نوشته شد. در بوستون دو عمل جراحی مهم روی گردن او صورت گرفت با این حال چندین شب شعر در شهرهای مختلف با حضور شاملو که تعدادی از آنها به نفع زلزلهزدگان ایران و آوارگان کرد عراقی بود برگزار شد. در این بین به عنوان استاد میهمان یک ترم در دانشگاه برکلی زبان، شعر و ادبیات معاصر فارسی را به دانشجویان ایرانی تدریس کرد و در همین زمان ملاقاتی با لطفی علیعسکرزاده ریاضیدان شهیر ایرانی داشت.
در دیماه سال ۱۳۷۰، احمد شاملو طی قراردادی رسمی که غالب آثار او را شامل میشد آیدا سرکیسیان شاملو و ع. پاشایی را سرپرستان مادامالعمر آثار خود تعیین کرد تا بر چاپ و نشر آثار او نظارت کنند. احمد شاملو در سال ۱۳۷۰، بعد از یک سال و نیم دوری از کشور، به ایران بازگشت. سرانجامسالهای آخر عمر شاملو کم و بیش در انزوایی گذشت که به او تحمیل شده بود. از سویی تمایل به خروج از کشور نداشت و خود در این باره میگوید: «راستش بار غربت سنگینتر از توان و تحمل من است... چراغم در این خانه میسوزد، آبم در این کوزه ایاز میخورد و نانم در این سفرهاست.» از سوی دیگر اجازۀ هیچگونه فعالیت ادبی و هنری به شاملو داده نمیشد و اکثر آثار او از جمله کتاب کوچه سالها در توقیف مانده بودند. بیماری آزارش میداد و با شدت گرفتن بیماری دیابت، و پس از آن که در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۶، در بیمارستان ایرانمهر پای راست او را از زانو قطع کردند، روزها و شبهای دردناکی را پشت سر گذاشت. البته در تمام این سالها کار ترجمه و بهخصوص تدوین کتاب کوچه را ادامه داد و گهگاه از او شعر یا مقالهای در یکی از مجلات ادبی منتشر میشد. او در دهۀ هفتاد با شرکت در شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی در جهت اصلاح شیوهٔ نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شدهاش با این شیوه منتشر شد. پس از توقفی طولانی در انتشار کتابهای شعرش، مجموعۀ ترانههای کوچک غربت (۱۳۵۹)، مدایح بیصله در ۱۳۷۱(در استکهلم)، در آستانه در ۱۳۷۶، و آخرین مجموعه شعر احمد شاملو، حدیث بیقراری ماهان در ۱۳۷۹ منتشر شد.
سرانجام احمد شاملو در ساعت ۹ یکشنبه شب دوم مرداد ۱۳۷۹ در خانۀ دهکده درگذشت. پیکر او در روز پنجشنبه ۶ مرداد از مقابل بیمارستان ایرانمهر و با حضور دهها هزار نفر از علاقه مندان وی تشییع شد. و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد. کانون نویسندگان ایران، انجمنهای قلم آمریکا، سوئد، آلمان و چندین انجمن داخلی و برخی محافل سیاسی پیامهای تسلیتی به مناسبت درگذشت وی در این مراسم ارسال کردند. نوع مطلب : زندگی نامه، احمد شاملو، برچسب ها : احمد شاملو، زندگی نامه احمد شاملو، شاملو، زندگی نامه شاملو، لینک های مرتبط : ادبیات معاصر، انسانم آرزوست...، او در 29 اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد و پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمهها منتشر کرد. ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار اشتغال داشت.هوشنگ ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانهای شد که در آن ایام سرود. و بعد هم که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد در شعری سرود: "دیریست، گالیا! / هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست. / هرچیز رنگ آتش و خون دارد این زمان. / هنگامه رهایی لبها و دستهاست / عصیان زندگی است."
او در آغاز از شاگردان و پیروان نیما بود، اما به راه دیگر رفت و غزل سرود. وی را در غزلسرایی بعد از حافظ بهترین غزلسرا میدانند.
سایه در سال 1325 مجموعهٔ «نخستین نغمهها» را، كه شامل اشعاری به شیوهٔ كهن است، منتشر كرد. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنكه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای 25 تا 29 شاعر را دربرمیگیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ كرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا كه میتوان گفت تعدادی از غزلهای او از بهترین غزلهای این دوران به شمار میرود.
سایه در مجموعههای بعدی، اشعار عاشقانه را رها كرد و با مردم همگام شد. مجموعهٔ «شبگیر» پاسخگوی این اندیشهٔ تازهٔ اوست كه در این رابطه اشعار اجتماعی باارزشی پدید میآورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر گشود.
غلامحسین یوسفی دربارهٔ شعر سایه میگوید: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلكش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوشتركیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است.از جمله غزلهای برجستهٔ اوست: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریهٔ لیلی، چشمی كنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر.»
اشعار نو او نیز دارای درونمایهای تازه و ابتكاری است؛ و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درونمایهٔ ابتكاری همگام شده، نتیجهٔ مطلوبی به بار آورده است.
وی علاوه بر شاعری موسیقیشناسی برجسته در زمینه موسیقی ایرانی است و مدتی مسئول برنامه گلها در رادیوی ایران بود و تعدادی از غزلهای او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده است.
هم اکنون در آلمان زندگی میکند. برخی از معروفترین غزلهای او با ابیات زیر آغاز شده اند:
- ای عشق همه بهانه از توست/من خامشم این ترانه از توست
- مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا/همدم او گشتم و او برد به خورشید مرا - در این سرای بی کسی، کسی به در نمیزند/ به دشت پرملال غم پرنده پر نمیزند
- نشود فاش کسی آنچه میان من و توست/ تا اشارات نظر نامه رسان من و توست ویژگی آثار غلامحسین یوسفی دربارهٔ شعر سایه میگوید: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوشترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است.از جمله غزلهای برجستهٔ اوست: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریهٔ لیلی، چشمی کنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر.»
اشعار نو او نیز دارای درونمایهای تازه و ابتکاری است؛ و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درونمایهٔ ابتکاری همگام شده، نتیجهٔ مطلوبی به بار آوردهاست.
در شعر پس از نیما در حوزهٔ غزل تقسیماتی را با توجه به شاعرانی که در آن زمان حضور داشتهاند انجام دادهاند که در این بین نامهایی چون هوشنگ ابتهاج، منوچهر نیستانی، حسین منزوی، محمدعلی بهمنی و سیمین بهبهانی به چشم میخورد. نوع مطلب : زندگی نامه، هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه)، برچسب ها : هوشنگ ابتهاج، زندگی نامه هوشنگ ابتهاج، زندگی نامه ه.ا.سایه، ه.ا.سایه، لینک های مرتبط : ادبیات معاصر، انسانم آرزوست...، ![]() مهدی اخوان ثالث ( م - امید ) در سال 1307 هجری شمسی در مشهد قدم به عرصهء هستی نهاد. نام پدرش، علی و نام مادرش مریم بود. پدر مهدی از مردم یزد بود كه در جوانی به مشهد مهاجرت كرده و در این شهر سكونت اختیار نموده و ازدواج كرده بود. وی به شغل داروهای گیاهی و سنتی مشغول بود. اخوان به هنگام تولد با یك چشم واردِ این جهان شد اما پس از مدتی چشمِ دیگر او بهروی عالم و آدم باز شد، خود در این باره می گوید: « پدر من عطار - طبیب بود و مادر هم كارش خانهداری و بعدها هم دعاگویی و نماز و طاعت و زیارت امام رضا و از این قبیل. بعد از مدتی با درمانهای پدر و دعاهای مادر ونذر و نیازهایش آن چشم دیگر را هم به دنیا گشودم. خدا به من رحم كرد و الا حالا دنیا را با یك چشم میدیدم. اما حالا با دو چشم می بینم.»
مهدی اخوان ثالث تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان رسانید و فارغ التحصیل هنرستان صنعتی شد. گرایش به هنر موسیقی، قسمتی از فعالیتهای دوران كودكی مهدی اخوان ثالث را تشكیل میداد او میگوید : « مشكلی كه من داشتم در ابتدای كار پیش از كار شعر، پدرم مردی بود ـ یادش برایم گرامی ـ كه به قول معروف قدما روی خوش به بچه نمیخواست نشان بدهد، به پسرش به فرزندش یعنی اخمها در هم كشیده و از این قبیل و من مانده بودم چه كنم، پیش از شعر، من با موسیقی سرو كار پیدا كرده بودم، پیش استاد سلیمان روح افزا میرفتم و همچنین پسرش ساز میزدم، تار … من نمیگذاشتم پدر بفهمد كه من با ساز سر و كار دارم، چون میدانستم تعصبش را. برادرش را وادار كرد كه تار را دور بیندازد و كار نكند و اینها، تار برادرش را كه عموی من باشد، من گرفتم و خلاصه اینها. » بدین ترتیب كودكیِ وی با هنر شعر و موسیقی درهم آمیخت هرچند پدرش معتقد بود كه «صدای تار همان صدای شیطان است» و او را از نزدیك شدن به موسیقی باز میداشت، او در اینباره میگوید : « [پدرم] گفت: باباجان این كار را دیگه نكن. گفتم چه كاری؟ گفت همونی كه گفتم. خوب البته فهمیدم چی میگه. بعد گفتم چرا آخه باباجان، مثلاً به چه دلیل؟ گفت كه دلیلش رو میخوای؟ گفتم: بله. گفت: این نكبت داره، صدای شیطانِ … و از این حرف هایی كه می شد نصیحت كرد …
از استادانِ دوران كودكی مهدی اخوان ثالث در زمینه موسیقی، سلیمان روح افزا یكی از نوازندگان تار بود. در شعر و شاعری نیز این حركت در منزل مهیا گردید؛ پدرش از آنجاییكه به شعر علاقه داشت انگیزهء لازم را در مهدی بوجود آورد، و در این مسیر معلمش پرویز كاویان جهرمی نیز از او حمایت نمود. چیزی نگذشت سر از «انجمن ادبی خراسان» درآورد و با بزرگان شعر آن روزگار از نزدیك آشنا شد. از استادانی كه او در این انجمن با آنها آشنا شد استاد نصرت (منشی باشی) شاعر خراسانی بود كه اخوان ثالث درباره او چنین تعریف می كند: « در خراسان وقتی كه تازه به شاعری رو كرده بودم ( سال های 23- 24 ) به یك انجمن ادبی دعوت شدم كه استاد كهنسالی به نام نصرت منشی باشی در صدر آن بود. هر وقت شعر مرا میشنید میپرسید تخلصتان چیست؟ او واجب میدانست كه هر شاعری تخلصی داشته باشد و من نام دیگری نداشتم، سرانجام خودش نام امید را به عنوان تخلص بر من نهاد … ».
مهدی اخوان ثالث در سرودن شعر به سبك كلاسیك در قصیده سرایی (به شیوه اساتید كهن خراسان و خاصه منوچهری) و غزلسرایی (ارغنون از جمله فعالیتهای این دوره اوست) و نیز به سبك نو (به شیوه نیما ، مانند مجموعه زمستان) طبع آزمایی كرد.
اخوان در سال 1329 با ایران (خدیجه) اخوان ثالث، دختر عمویش ازدواج نمود. حاصل این ازدواج سه دختر به نام های لاله، لولی، تنسگل و سه پسر به نام های توس، زردشت و مزدك علی میباشد. از حوادث دلخراش دوره زندگی اخوان میتوان مرگ دو فرزندش را نام برد. در سال 1342 تنسگل دختر سوم وی هنوز چهار روز از تولدش نگذشته بود که فوت كرد و در سال 1353 دختر اولش لاله در رودخانهء كرج غرق گردید، این دو واقعه ضربهء سختی بر او وارد كرد. از دیگر رویدادهای زندگی مهدی اخوان ثالث، حوادث پیش از انقلاب و قرارگرفتن وی در صفِ مخالفین رژیم بود. پس از كودتای 28 مرداد سال 32، ایران چهرهء دیگری بهخود گرفت و نظام سیاسی-فرهنگی جامعهء آنزمان بهكلی دگرگون شد. اخوان نیز مانند بسیاری از اهل قلم، دستگیر و روانهء زندان شد. او در این زمان از امضای تعهدنامه جهت آزادی از زندان امتناع كرد و ناگزیر چند ماه در زندان ماند؛ اخوان در شعر «نادر یا اسكندر» لحظهای تصور میكند كه مادرش به دیدار او میرود و از او میخواهد كه با امضای تعهدنامه از زندان آزاد شود اما اخوان نمیپذیرد : « … باز میبینم كه پشت میلهها مادرم استاده با چشمان تر نالهاش گم گشته در فریادها گویی از خود پرسد «آیا نیست كر؟» آخر انگشتی كند چون خامهای دست دیگر را بسان نامهای گوید: «بنویس و راحت شو …» به رمز «تو عجب دیوانه و خودكامهای» من سری بالا زنم چون ماكیان از پس نوشیدن هر جرعه آب مادرم جنباند از افسوس سر هرچه آن گوید این بیند جواب »
پس از آزاد شدن از زندان، اخوان ثالث تا آخر عمر دیگر هیچگاه برای حزب و دستهای خاص فعالیت نكرد و در واقع از كارهای روزمرهء سیاسی كنارهگیری كرد و برای امرار معاش به روزنامهء «ایران ما» پیوست. اما طولی نكشید كه در سال 1344 برای دومین بار راهی زندان شد؛ اما این بار اتهام او سیاسی نبود، اگرچه اشعارش در این زمان حكایت از مردمیاست كه زیر فشار قدرت حاكمه قرار داشتند و او راوی قصههای آنان بود، اما قصهای به نام «قصهء قصاب كش» یا «قصاب جماعت حاكم و م. امید جماعت محكوم» باعث شد مردی از او شكایت نماید؛ ابراهیم گلستان از دوستان مهدی اخوان چنین تعریف میكند : « … مردی به دادگستری از دست او شكایت برد ـ دست؟ ـ و چرخ دادگستری آهسته به راه افتاد تا اینكه با تمامی كوششها كه این شكایت را بمالانند كار ِ محاكمه آخر شروع شد. در دادگاه شاعر به جای یك اِنكار - كاری كه آسان میسر بود چون ابراز جرم در این جور موردها كمتر در دادگاهها نشاندادنی هستند - بعد از صرف مقدماتِ مبسوطی، اهورایش بیامرزاد و زردشتش ببخشاید، برخاست حمله برد بر محدویتهای ضد نفس و آزادی، و همچنین بر انواع مالكیتها - چیزهایی كه حرفه و درآمد قاضی ها، موجودیت قضاوت و قانون و دادگاه یكسر، مطلقا به آنها بستگی دارد، قاضی اول كوشیده بود كه جدی نگیرد و از خر ِ شیطان او را بیاورد پایین، اما همان مقدمات صبحگاهی مبسوط كار خود را كرد، شاعر را وادار كرد، دور بردارد، و دور هم برداشت تا حدی كه قاضی عاجز شد. او را محكوم كرد به زندان بهحداقل ِ ممكن زندان. هرچند مفهوم زندان حداقل برنمی دارد، قاضی در دست قانون بود.» از آنجایی كه دوست نداشت تا برای هیچ و پوچ زندگی خود را در پشت میلهها سپری نماید، خود را از نظرها پنهان كرد. با این اتفاق ماندنِ او در رادیو نیز میسر نبود، زیرا از نظر قانونی این امر با كار دولتی مغایرت داشت، از این رو تا مدتها با نام همسرش برای رادیو نویسندگی میكرد. اما در تابستان 1344 تحملش تمام شد و خود را به زندان قصر معرفی كرد. زندانی شدن اخوان دردسرهای زیادی برای او ایجاد نمود و خانوادهاش را در تنگنای مادی قرار داد.
مهدی اخوان ثالث در روز یكشنبه 4 شهریور 1369 در بیمارستان مهر تهران بدرود حیات گفت و پیكرش را به مشهد انتقال دادند و در جوار آرامگاه فردوسی در باغ توس به خاك سپردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشاغل و سمتهای اداری اخوان ثالث در سال 1327 ساكن تهران شد و به خدمت آموزش و پرورش درآمد و به دبیری پرداخت و پس از چندی به سمت مامور در وزارت اطلاعات مشغول همكاری شد و وظیفهاش نظارت بر برنامههای ادبی بود. وی همچنین به كار صدا برگردانی (دوبله) فیلمهای مستند در استودیو «گلستان» نیز پرداخت. بنا به قول گلستان در مدت سه - چهار سال روی صداگذاری نزدیك به سیصد فیلم مستند نظارت كرد. به جز آن هم به متن ترجمهها و روانی گفتارها رسیدگی میكرد، هم بر نوار اصلی و برگردان به نسخههای فیلم. پس از آنكه كارگاه فیلم گلستان تعطیل شد، ایرج گرگین رییس برنامهء دوم رادیو از اخوان دعوت كرد تا مسئوولیت مستقیم برنامههای ادبی را برعهده گیرد. با توجه به آنكه تجربهء لازم را برای اینكار نداشت، اما با موفقیت برنامهها را اداره كرد. او میگوید:«من آن وقت هفتهای چهار برنامه داشتم، یك برنامهء ادبی داشتم، یك برنامهء كتاب داشتم، در میزگردهایی هم كه راجع به این جور مسایل بود شركت میكردم.» در سال 1348 از اخوان برای كار تلویزیون آبادان دعوت به عمل آمد. او تا سال 1353 برای تلویزیون آبادان برنامهسازی نمود، اما حادثهء مرگ دخترش لاله، او را مجبور كرد به تهران بازگردد و از همكاری با تلویزیون آبادان صرفنظر نماید. تا قبل از انقلاب، اخوان ثالث كمابیش با برنامههای ادبی در تلویزیون ظاهر میشد، پس از پیروزی انقلاب برای مدتی در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانكلین سابق) مشغول به كار شد، اما پس از مدتی استعفا داد و خانهنشین شد. فعالیتهای آموزشی مهدی اخوان ثالث پس از آنكه به تهران آمد به اتفاق احمد خویی و اكبر آذری با سفارش مدیر روزنامهء «زندگی»، در اداره فرهنگ روستایی برای آموزگاری استخدام شد. اداره نیز هر سه نفر آنها را برای تدریس به ورامین فرستاد. تدریس در مدرسهء روستایی كریم آباد بهنام سوخته ورامین اولین گام برای ورود به حرفهء معلمی بود. انتخاب شغل معلمی در آن سالیان با روحیهء اخوان سازگار بود. یكی دو سال بعد، او را به مدرسهء كشاورز منتقل كردند و او در آنجا علاوه بر آنكه معلم ادبیات بود، فقه و آهنگری را نیز به بچهها یاد میداد. اخوان بعدها به دلایلی از كار تدریس در آموزش و پرورش كنارهگیری كرد. او خود علت این امر را برخی تمردها یا رفتن، نرفتنها بیان میكند. ادامهء فعالیت آموزشی مهدی اخوان ثالث درسال 1356 میباشد. او با دعوت دانشگاه، شعر سامانیان و مشرطیت به بعد را تدریس میكرد و در اواخر عمر نیز در دانشگاههای تهران، تربیت معلم و شهید بهشتی به این كار مشغول بود. سایر فعالیتها و برنامههای روزمره اخوان ثالث تا سال 1323 میكوشد خود را از جمیع جهات فرهنگی، ادبی، اجتماعی و سیاسی كامل كند. زندگی او در دورهء دوم بیشتر بر مبنای تفكر سیاسی و اجتماعی میگذرد، اگرچه در این دوره نیز شعر میسراید و میكوشد شعرهایی ماندگار بیافریند اما او كه هنوز جوانی پرشور است، جذب جنبشهای سیاسی میشود تا بدین طریق حقانیت و عدالت را در جهان یا حداقل ایران برقرار كند. به هر حال از لحاظ فكری اخوان از بدو ورود به تهران تا سال 1323 دورهء پرتلاطمی را میگذراند. او با بسیاری از مسایل فكری و جنبشهای سیاسی از طریق كتابها و روزنامهها آشنا میشود، در واقع ذهنیت اخوان در آنسالها با خواندن كتابها پرورش مییابد. خودش در ضمن خاطراتش میگفت، هرماه كه حقوقش را میگرفت از ورامین به تهران میآمد و چند كتاب میخرید. كتابهایی با گرایش چپ، كتابهای كسروی. اخوان در مدت فعالیت آموزشی در آموزش و پرورش در مجلهء این اداره همكاری داشتهاست. مجلهای كه به اعتراف خودش در مدت 17-18 سال آموزگاری، دبیری و مدیر مدرسه بودن خوشایند نبود چون اغلب چیزهایی كه در این مجله بهچاپ میرسید، بخشنامههای اداری بود و یا خبرهای تغییر فلان وزیر. او بعد از سال 1330 علاوه بر تدریس در وزارت آموزش و پرورش با مطبوعات تهران همكاری تنگاتنگی داشت، بسیاری از نوشتهها و شعرهای او در روزنامهها و مجلاتِماهانهء آن روز وجود دارد. در واقع نوشتن در مطبوعات یگانه راه امرار معاش او بود. نوشتههای اخوان كه برای گذراندن زندگی با اسم مستعار چاپ میشد، غیر از نوشتههایی بود كه در واقع كار دل او بود. در سال 1330 اخوان سرپرستی صفحهء ادبی روزنامه جوانان دمكرات را به عهده گرفت و از این طریق با تكتكِ شاعران جوان آنروز آشنا شد، شاعرانی چون سیاوش كسرایی، سایه، احمد شاملو، محمد عاصمی و نصرت رحمانی و … او تا قبل از ازدواج با دوست صمیمیاش رضا مرزبان چهدر ورامین و چهدر تهران در یكخانه زندگی میكرد. از آنجا كه اخوان سری پرشور برای مسایل سیاسی و از جمله حزب دموكرات چپگرای توده داشته پس از كودتای 1332 مانند بسیاری از اهل قلم دستگیر و روانهء زندان شد. پس از آزاد شدن از زندان، اخوان تا آخر عمر دیگر هیچگاه برای حزب و دستهء خاصی فعالیت نكرد و در واقع از كارهای روزمره سیاسی كناره گیری كرد و برای امرار معاش به روزنامه ایران ما پیوست. مدیر روزنامه ایرانما عامل اصلی آزادی اخوان از زندان بود از این رو اخوان در كنار او كوشید تا دیگر با دست از پا خطا نكند و فقط به غنای بینش ادبی و فرهنگی خود بیفزاید! در این سالها سرپرستی چند صفحهء هنر و ادبیات روزنامه ایرانما به عهدهء او و دوست جوانش حسین رازی بود. بعدها اخوان به اتفاق همین دوستش نخستین جنگ هنر و ادب امروز را منتشر كرد. پس از شمارهء دوم جنگ هنر و ادب مجموعهء شعر زمستان را در سال 1335 چاپ و منتشر كرد، چاپ این مجموعه خود آغاز حركت جدیدی در عرصه فرهنگ و هنر آن روزگار بود. زندگی اخوان در سالهای پس از انقلاب بیشتر در خلوت و انزوا گذشت. نه حادثهء مهمی در زندگی او اتفاق افتاد نه شعر خارقالعاده ای سروده شد. بلكه مهمترین رویداد فرهنگی، سفر او به خارج از ایران بود. اخوان كه در تمام طول زندگیش حتی برای یكبار نیز به خارج سفر نكرده بود، در سال پایانی عمر خود از طرف خانه فرهنگ معاصر آلمان دعوت شد. در این سفر وی به فرانسه، انگلیس، آلمان، دانمارك، سوئد و نروژ رفت. شعر خواند و از سوی فرهنگ دوستان ایرانی مورد استقبال قرار گرفت. سفر اخوان در سال 1369 به اروپا زمینه را برای تجدید دیدار با دوستان قدیمی فراهم كرد، در این دیدار، ابراهیم گلستان، رضا مرزبان، اسماعیل خویی و چند تن دیگر از دوستان صمیمی دوران جوانیاش را دیده و مدتی را با آنها سپری نمود.نوع مطلب : زندگی نامه، مهدی اخوان ثالث، برچسب ها : مهدی اخوان ثالث، اخوان ثالث، زندگی نامه مهدی اخوان ثالث، زندگی نامه، زندگی نامه اخوان ثالث، لینک های مرتبط : ادبیات معاصر، انسانم آرزوست...، حسین پناهی دژکوه در ۶ شهریور ۱۳۳۵ (یا به روایتی ۱۳۳۹) در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیتالله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسالهای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتادهاست، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه میدانست روغن نجس است [[فتوای اغلب فقها در مورد نجس شدن روغن جامد و بخصوص بودن فضله موش در آن اینست که روغن نجس نیست. تنها در صورتی که روغن مایع باشد نجس است. مساله ۱۳۰ در رساله آیتالله سیستانی میگوید: 130 - هـرگـاه شـیـره و روغـن و مانند اینها طوری باشد که اگر مقداری از آن را بردارند جای آن خالی نمی ماند، همین که یک نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس می شود. ولـی اگـر طـوری بـاشـد که جای آن در موقع برداشتن خالی بماند، اگر چه بعد پر شود، فقط جایی که نـجاست به آن رسیده نجس میباشد پس اگر فضله موش در آن بیفتد جایی که فضله افتاده نجس و بقیه پاک است. این ادعا که ایشان روغن را نجس میدانست نیاز به منبع دارد.]] ، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانوادهاش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامهنویسی را گذراند.
پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها در محاق ماند.
با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از پرکارترین و نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود. به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود. و این شاعرانگی در ذرهذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده است. وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و در زادگاهش، شهر سوق، به خاک سپرده شد. سالشمار به قلم یغما گلرویی حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ (برابر با ۲۸ اوت ۱۹۵۶) در روستای دژکوه در استان کهگیلویه و بویراحمد چشم به جهان گشود. گرچه در کالبدشناسی پس از مرگ و بر اساس آزمایش دیانای، زمان تولدش ۶ شهریور ۱۳۳۹ ( ۱۹۶۰) تشخیص داده شد.[نیازمند منبع] پدرش علی پناه و مادرش ماه کنیز نام داشت.
۱۳۳۷ فوت پدر- تاریخ فوت پدربا تاریخ تولدش نمی تواند بیش از 9 ماه فاصله داشته باشد از اینرو به نظر می رسد تاریخ فوت پدر بجز این تاریخ باشد.
۱۳۴۱ رفتن به مکتب خانه دژکوه
۱۳۴۵ اتمام دوره ابتدایی
۱۳۴۶ ترک دژکوه، رفتن به سوق خواندن کلاس ششم
۱۳۴۷ رفتن به بهبهان و گرفتن سیکل
۱۳۵۱ رفتن به قم و طلبگی
۱۳۵۴ رها کردن درس حوزوی سفر به شوشتر و یکسال آموزگاری در آن شهر
۱۳۵۵ اقامت در اهواز و اشتغال به شغلهای مختلف
۱۳۵۶ بازگشت به روستای دژ کوه و ازدواج. نام همسر شوکت
۱۳۵۷ رفتن به اهواز و کار در کتابخانه ای در آن شهر تولد فرزند نخست (لیلا)
۱۳۵۹ رفتن به جبهه و فعالیت در بخشهای فرهنگی تولد دومین فرزند (آنا)
۱۳۶۰ مهاجرت به تهران سکونت در یکی از مقبرههای خصوصی امامزاده قاسم به مدت یک سال عضویت در گروه تئاتری آناهیتا
۱۳۶۱ نخستین تجربههای نمایشنامهنویسی نوشتن یک گل و بهار کارگردانی نمایشنامه خوابگردها
۱۳۶۲ نوشتن آسانسور نوشتن و کارگردانی تله تئاتر سرودی برای مادران
۱۳۶۳ تولد سومین فرزند (سینا) نخستین تجربههای بازی در تله تئاترهای تلوزیونی بازی در سریال محله بهداشت نوشتن به سبک آمریکایی
۱۳۶۴ استخدام در صدا و سیما بازی در سریال گرگ ها نوشتن دل شیر نوشتن دو مرغابی در مه
۱۳۶۵ نخستین بازی در سینما بازی در فیلم سینمایی گال بازی در فیلم سینمایی گذرگاه بازی در فیلم سینمایی تیر باران بازی در تله تئاترهای دو مرغابی در مه و آسانسور
۱۳۶۶ کارگردانی سریال تلوزیونی ماجراهای رونالد و مادرش بازی تله تئاتر در آیینه خیال
۱۳۶۷ بازی در فیلم سینمایی در مسیر تند باد بازی در فیلم سینمایی هی جو بازی در فیلم سینمایی ارثیه بازی در فیلم سینمایی نار و نی نوشتن نخستین شعرها
۱۳۶۸ فوت مادر بازی در فیلم سینمایی راز کوکب نوشتن مجموعه من و نازی
۱۳۶۹ بازی در فیلم سینمایی چاووش بازی در فیلم سینمایی سایه خیال دیپلم افتخار بهترین بازیگر جشنواره فجر برای فیلم سایه خیال نوشتن پیامبران بیکتاب
۱۳۷۰ بازی در فیلم سینمایی اوینار بازی در فیلم سینمایی مهاجر نوشتن کابوسهای روسی
۱۳۷۱ نوشتن گوش بزرگ دیوار بازی در فیلم سینمایی هنرپیشه بازی در فیلم سینمایی مرد ناتمام
۱۳۷۲ نوشتن خروسها و ساعتها انتشار کتاب من و نازی
۱۳۷۳ بازی در فیلم سینمایی آرزوی بزرگ بازی در فیلم سینمایی روز واقعه
۱۳۷۴ نوشتن بازی و کارگردانی سریال بیبی یون برای تلویزیون، سریال توقیف و چند سال بعد نسخه قیچی شده آن از تلوزیون نمایش داده شد (در حدود دو سوم کل مجموعه) انتشار دو مرغابی در مه
۱۳۷۵ انتشار آلبومی از دکلمه شعرهایش با نام ستارهها
بازی در سریال دزدان مادر بزرگ
۱۳۷۶ به صحنه بردن نمایش چیزی شبیه زندگی انتشار چیزی شبیه زندگی انتشار بیبی یون انتشار خروسها و ساعتها
۱۳۷۷ بازی در فیلم سینمایی کشتی یونانی
۱۳۷۸ نوشتن دیالوگهای سریال امام علی و بازی در آن
۱۳۷۹ بازی در سریال یحیا و گلابتون
۱۳۸۰ بازی در سریال آژانس دوستی
۱۳۸۱ نوشتن مجموعه نمیدانمها
۱۳۸۲ بازی در سریال آواز مه نوشتن مجموعه سالهاست که مردهام
۱۳۸۳ آغاز ضبط البوم دوم دکلمههایش از خرداد ماه تصمیم برای جمعآوری مجموعه شعرهایش پایان ضبط دکلمه شعرهایش در شب یک شنبه یازدهم مرداد آخرین تماس تلفنی با پسرش سینا در ساعت ۹ شب چهارشنبه چهاردهم مرداد فوت در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ کشف پیکر متلاشی شدهاش توسط دخترش انا در ساعت ۱۰ شب شنبه ۱۷ مرداد در خانهاش واقع در خیابان جهانآرا معاینه پزشکی قانونی و تعیین «ایست قلبی» به عنوان علت مرگ تدفین پیکرش در سوق به تاریخ سه شنبه بیست و یکم مرداد ۱۳۸۳ انتشار آلبوم دکلمه آخرین سرودههایش به نام سلام، خداحافظ در پانزدهم مهر ماه انتشار مجموعه کامل اشعارش به نام چشم چپ سگ در هفت دفتر در اردیبهشت ۱۳۸۴
کارنامه هنری سینما
* گذرگاه (۱۳۶۵) * گال (۱۳۶۵) * تیرباران (۱۳۶۶) * هی جو (۱۳۶۷) * نار و نی (۱۳۶۷) * در مسیر تندباد (۱۳۶۷) * ارثیه (۱۳۶۷) * راز کوکب (۱۳۶۸) * مهاجران (۱۳۶۹) * چاووش (۱۳۶۹) * سایه خیال (۱۳۶۹) * اوینار (۱۳۷۰) * هنرپیشه (۱۳۷۱) * مرد ناتمام (۱۳۷۱) * روز واقعه (۱۳۷۳) * آرزوی بزرگ (۱۳۷۳) * قصههای کیش (اپیزود اول، کشتی یونانی) (۱۳۷۷) * بلوغ (۱۳۷۷) * مریم مقدس (۱۳۷۹) * بابا عزیز (۱۳۸۲)
مجموعهٔ تلویزیونی
* گرگها * آواز مه * محله بهداشت * بی بی یون * روزی روزگاری * مثل یک لبخند * ایوان مدائن * خوابگردها * هشتبهشت * قهرمان کیه * امام علی * همسایهها * آژانس دوستی * دزدان مادر بزرگ * آئینه خیال * کوچک جنگلی * آشپزباشی * روزگار قریب * آقا فرمان * یحیی و گلابتون * شلیک نهایی * رعنا
کتاب
* من و نازی * ستاره * چیزی شبیه زندگی * دو مرغابی درمه * گلدان و آفتاب * پیامبر بی کتاب * دل شیر
علاوه بر اینها دو نوار با شعر و صدای حسین پناهی نیز منتشر شده است: «سلام خداحافظ» و « ستارها».
جوایز
* ۱۳۶۷، نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (در مسیر تندباد) * ۱۳۶۹، برنده دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد (سایه خیال) * ۱۳۷۱، نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (مهاجران) نوع مطلب : حسین پناهی، زندگی نامه، برچسب ها : زندگی نامه حسین پناهی، حسین پناهی، پناهی، زندگی نامه، لینک های مرتبط : ادبیات معاصر، انسانم آرزوست...، موضوعات پیوند روزانه
آمار وبلاگ
![]() ![]() ![]() امکانات جانبی |
|